ه. از خودم می‌پرسم که آیا واقعا دوره‌ی عشق‌های بی‌حساب و کتاب تموم شد؟ آیا سنِ مسابقه برای زودتر پول پیدا کردن و تاکسی رو حساب کردن، تموم شد؟ آیا روزایِ ست نبودن و وقتی که عجله دارین، برای کمک ظرفای خونه‌ش رو شستن؛ تموم شد؟


دیروز که نشسته‌بودم روی صندلی، اون‌پسره‌ی جدید توی ارکستر با ریش و سیبیلایِ تازه پر شده‌ش نگاهم می‌کرد، محتویات معده‌م به سمتِ دهنم هجوم میاورد و وانمود می‌کردم نمی‌بینمش و همه‌ی چیزایی که در برخورد با این موجودات یاد گرفته‌بودمو با خودم مرور می‌کردم؛
باز بهش فکر کردم.

آیا دوره‌ی 《 باید عاشقِ خنده‌های من بشه و کتابای تو کیفم》 تموم شده؟  الآن باید عاشقِ لبخندها و اخمایِ باحساب و کتابم بشه؟
این همون دنیایِ بزرگتراس که توش هیچ‌چیزی صاف و صادق نیست، و هفته‌ی رویاییِ اولِ یه رابطه، باید به رفیقم یاد بدم که چطوری بدون این‌که طرفش متوجه بشه، اخلاقاشو به نفعِ خودش تغییر بده؟ 

من هنوز نمی‌تونم. من هنوز روزی هزاربار این پستو می‌نویسم و هزاربار پاک می‌کنم چون فکر می‌کنم زیاده‌رویه. هنوز زیاده‌روزیه حداقل. اما نمی‌تونم.


پلاس: این پست واسه خیلی وقت پیشه. نوشتمش، بعد به خودم گفتم متوهمِ دیوانه. کسی نیگات نمی‌کنه. امروز که برام مسلم شد، گفتم حداقل بیام اینو منتشر کنم.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکوراسیون منزلی زیباتر ... نگین کویر پخش لوازم التحریر کانال تلگرامی فرهنگ و هنر Keith زین عباس پت شاپ آنلاین یادداشت های یک کرم موزیک پلیر | دانلود موزیک ویدیو خارجی و ایرانی